• وبلاگ : 
  • يادداشت : زن فرعون
  • نظرات : 2 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مطالب قبلي رو خوندم، اين سؤال برام يادآوري شد:

    چرا تعداد زنان عارف اينقدر كمه؟ (فقط بانو امين بين زنان معاصر يا نزديك به معاصر هست). به زن به صورت يك استثناء نگاه ميشه. حالا كه معنويت به جنسيت بستگي نداره (كه واقعا هم هينطوره)، چرا هر وقت اسمي از يك زن مؤمن و عارف و... برده ميشه، همه نتيجه مي گيرند كه خوب پس ديدن زنان هم ميتونن خوب باشن! مگه قراره نتونن؟ مثل اينكه اين تعداد اندك براي مطرح شدن اسم زنان يا اثبات توانايي هاشون كافيه. مگه فرقي بين زن و مرد وجود داره كه تا يه زني به عنوان عارف شناخته ميشه، همه احساس مي كنن چيز جديدي كشف شده. وقتي هم كه ميخوان از اون زن تعريف كنند، به جاي تعريف از مقامات خود زن، فوري به پرورش مردان بزرگ اشاره ميكنن (چقدر از اين تعبير بدم مياد). مثل اينكه زن خوب فقط اومده كه مردان بزرگي رو تحويل جامعه بده. مثل اينكه زن انسان نيست كه خودش به جايي برسه. حتما جوابتون اينه كه زن خوب خودش به مراتب بالا مي رسه و بعد بچه هاي خوبي هم تربيت مي كنه. اما بايد بگم كه مسأله به كمال رسيدن زنان بزرگ، خيلي مهمتر و قابل بحث تر از به كمال رسوندن مردان بزرگه.

    من كه هميشه تعداد دختران مؤمن را توي دانشگاه بيشتر از پسرها مي بينم. پس چرا اينقدر زنان عارف كمند يا حداقل اسمشون مطرح نيست؟